سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 207340

  بازدید امروز : 26

  بازدید دیروز : 0

سکوت + ... - زلال پرست

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

درباره خودم

 

پیوندهای روزانه

مراسم تشکر صلاحی از... بی حضور خودش [110]
حلزون شکن عدن -شهریار مندنی پور [103]
اشتباه می کنی-داستان کوتاه بابک تختی [122]
نقد فیلم تقاطع [83]
وزیری خالق نواهای ماندگار [93]
تولد کودکی با قلب خارجی [131]
تدوین تاریخ فلسفه در ایران [129]
غذاهای مفید برای قلب و مغز [132]
جمشید مشایخی، نیم قرن فعالیت هنر&# [90]
اصول داستان نویسی [148]
کارنامه هنری مخملباف [90]
انتشار رمان بار هستی در زادگاه کوندرا برای نخستین بار [95]
البوم شبهای تهران -سعید شنبه زاده [153]
البوم عکس های استاد شجریان [187]
پاپلونرودا-مجموعه اشعار (انگلیسی) [259]
[آرشیو(20)]

 

لینک به لوگوی من

سکوت + ... - زلال پرست

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

آوای آشنا

 

بایگانی

بهمن
اسفند
فروردین 84
اردیبهشت 84
تیر 84
مرداد 84
شهریور 84
مهر 84
ابان 84
اذر 84
دی 84
بهمن 84
اسفند 84
فروردین 85
اردیبهشت 85
خرداد 85
تیر 85
مرداد 85
شهریور 85
مهر 85
پاییز 1385

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

اشتراک

 

 

سکوت + ...

نویسنده:زلال پرستم::: جمعه 84/1/12::: ساعت 12:25 عصر

نمی خواهم از بدبختی ها بنویسم از رنگ های سیاهی که در همین روزهای سبز و روشن بهاری چشمانم را روشن کرده از دخترکان کوچکی که کنار خیابان نشسته اند و فال می گیرند .از پسر بچه های  چرک الود و کثیفی که در خیابان بدنبالت می دوندو ادامس های موزیشان را با هزار خواهش و التماس در دستانت می گذارند.اصلا دوست ندارم از بچه هایی بنویسم که با حسرت به شیرینی های رنگارنگ پشت ویترین نگاه می کنند و در دلشان به خودشان تلقین می کنند که این روزها عید است! یعنی و قتی می خواهم از این سیاهی ها بنویسم انقدر دلم می گیرد که لذت زندگی کردن از من سلب می شود.در واقع به خودم تلقین می کنم که همه چیز خوب است و این روزها برای همه عید است و هیچ کس دلش گرفته نیست و همه خوشحالند و...و بعد به خودم می گویم چه خود فریبی لذت باری !!!

نه این بدبختی ها همه جا هست هر جا که بروی می بینیشان فرقی نمی کند کجای دنیا باشد اما کاش در ایران من نبود هر جا که بود این جانبود...وای چه توقع بی جایی . من این را خوب می فهمم.

....سکوت....

ارام نشسته ای و سکوت کرده ای .دلت خوش است که من زبان تو را می فهمم و من دلتنگم که هیچ کس زبان مرا نمی فهمد ...یک بار خواندم (سکوت سرشار از سخنان ناگفته است) و این بار به خودم می گویم سخنان ناگفته توسرشاراز سکوت است .می خواهی بخندی ؟ بخند .مادر بزرگم همیشه می گفت بخند تا دنیا برویت بخندد .ولی نمی دانم چرا من هیچگاه نمی توانم به اشتباهات دیگران بخندم کاری که خیلی ها می کنند برای ان که اشتباه خودشان را توجیه کنند.

سکوت کرده ای؟اخ فرامو ش کرده بودم که تو همیشه ساکت بوده ای .دیروز وقتی کنار ساحل دریا نشسته بودم; ناگهان دلم برایت تنگ شد, وقتی دیدمت احسا س کردم چقدر دورم از تو .ای ببینمت ,چرا گوشه چشمانت خیس است؟ نکند که بغضت ترکیده ...نه بگذار ببینم ;این جا روی آینه باران باریده و یک قطره باران  روی چشمان تو افتاده.چه خوب می دانستم که امروز باران می بارد .آینه مواج شده درست مثل دریای دیروز و تصویر تو پر از موج میشود و تو چقدر زیبا شده ای . صدای غرش اسمان را که میشنوم در دلم می گویم اخر سکوت تو هم شکست .آینه خیس می شود و تو هم .می خندم و تو هم می خندی در حالیکه اسمان می غرد و آینه موج می زند و دریا گل الود شده ومن به سخنان ناگفته تو می اندیشم که سرشار از سکوت است.به یاد مادر بزرگم می افتم که می گفت بخند تا دنیا به رویت بخندد و تصویر دراینه با همه سکوتش می خندد.(بهار 84)


موضوعات یادداشت



[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com